مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

مهمون بازي

پسر كوچولوي مامان سلام ببخش كه دير دير مينويسم آخه اين روزا هم حوصلهء كم تري دارم و هم وقت(سرمون به مهمون بازي گرمه) اين مدته خيلي اخلاقت بد شده و تا بابا ميره سمت اتاق لباس بپوشه راه ميوفتي دنبالش و گريه ميكني و ميگي منو ببر اول كه ميريد مغازه و هله هوله ميخريد و تا بابات ميخواد درو ببنده بازم گريه ميكني باباتم از سر ناچاري به من ميگه حاضر شيد بريد خونهء مامانيت تقريبا هر روز ميريم و اگه هم يه روز نريم روز بعد حتما ميريم اونجا هم كه ديگه حسابي شيطنت ميكني مامانيم هم كلي به من غر ميزنه كه واست وقت نميذارم آب بازي ميكني و هي سر بالكني واي موزاييك به اون داغي تو بدون كفش راه ميري ميدويي خونهء دايي كوروش درو باز ميكني و دوباره...
28 تير 1392

عكس

اين عكس داغ داغه مال ديشبه كه حسابي هندونه خوردي و آخرشم كل هندونه رو كه زورتم نميرسيد برداشتي و گاز ميزدي و بعدشم مامان مجبور شد حمومت كنه بقيه شون ادامهء مطلب يك روز قبل از تولدت در حال فضولي صيح تولدت تازه از خواب بيدار شده بودي  ماني با كيك تولد اينم بلايي كه سر كيك آوردي هنر نقاشي با نمك (وقتي سر مامان گرم كارشه) ببين جايي از دستت در نره مامان اينم وقتي ميخوام هنرت رو تميز كنم مقاومت ميكني و .... چند شب قبل از سفر ميگن جلوي بچه كاري نكن ياد ميگيره!!!! (خونهء مامانيم) اولين باري كه رفتي تو آب(بغل مامانيت) بعد از آب بازي با كلي كلنجار لباستو عو...
14 تير 1392

سفرنامه

پسر كوچولوي مامان 25 ماهگيت مبارك(با تاخير.باورت نميشه اما همين الان تو بغلم نشستي و همش رو مخمي) چهارشنبه29 خرداد:صبح راه افتاديم سمت چالوس و واسه نهار پاتوق هميشگيمون (اكبر جوجه چالوس)بوديم.تو هم يه لقمه نخوردي كه مامان كوفتش نشه "بابات قبل از سفر لنت ترمز رو عوض كرده بود اما مشكل داشت و تمام جاده رو بدون ترمز رفتيم" بعد از نهار رفتيم و دوباره لنت عوض كرديم و بعد هم رفتيم ويلا گرفتيم غروبش رفتيم دريا و تو براي اولين بار رفتي تو آب .البته دريا خراب بود و سر تا پاي همه مون خيس شد شب هم بابات جوجه زد و تو هم باز لوس بازي در آوردي با كلي جنگولك بازي چند تا لقمه خوردي پنجشنبه30 ام:بعد از صبحانه راه افتاديم سمت مشهد اما خدا عمر نوح ب...
13 تير 1392
1